همه سنگین همه فولاد همه قلکی از آهن
که ز حس سرد سکه روشنند و گرم راهن
سکه خاموش همه روشن همه آهنای تازه
همه مومن به یه مقصد شهر آهن قراضه
ای تو که تندیس زنی آب کنم بار دگر
در بر قنداق تنی خواب کنم بار دگر
سکسکه از هق هق شب ره به دو پیمانه برد
نیست رگی در بدنم می ز کجا غم ببرد
حرکت ها همه زوری عشق ها غیر حضوری
ناله ها غز غز آهن خنده ها پول سیاهن
ای تو که تندیس زنی آب کنم بار دگر
در بر قنداق تنی خواب کنم بار دگر
نظر خود را بنویسید